کد مطلب:190801 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:200

نامه ی ام سلمه به معاویه
ام سلمه - همسر نیك پیامبر صلی الله علیه و آله - طی نامه ای به معاویه نوشت: شما با این كار، خدا و رسولش را لعنت می كنید، زیرا شما وقتی علی علیه السلام را لعن می كنید، در حقیقت آن كس را كه علی علیه السلام را دوست دارد نیز لعن می كنید و من گواهی می دهم كه خدا و رسولش، علی علیه السلام را دوست می داشتند. ولی معاویه به سخن ام سلمه اعتنا نكرد [1] .

پس از معاویه نیز خلفای جور و وعاظ السلاطین، از هر سو به



[ صفحه 40]



این كار دامن می زدند، تا این كه در سال 99 هجری، پس از مرگ سلیمان بن عبدالملك، عمر بن عبدالعزیز به عنوان هشتمین خلیفه ی اموی، روی كار آمد. او برخلاف روش خلفای بنی امیه، شیوه ی نیكی برای خود برگزید و دست به اصلاحات كلی زد. از كارهای نیك او این بود كه سب و لعن علی علیه السلام را كه برنامه ی مذهبی و رایج مسلمین اهل تسنن شده بود، قدغن كرد، و به فرمان او در نماز و خطبه ها به جای سب علی علیه السلام، این آیه را می خواندند:

(ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذین سبقونا بالایمان) [2] .

پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ایمان بر ما پیشی گرفتند، بیامرز.

و یا این آیه را می خواندند:

(ان الله یأمر بالعدل و الاحسان) [3] .

خداوند به عدالت و نیكوكاری فرمان می دهد.

عمر بن عبدالعزیز، انگیزه و علت جلوگیری از سب و لعن علی علیه السلام را چنین بیان كرد: من در كودكی به مكتب می رفتم. معلم من از فرزندان عتبة بن مسعود بود. روزی معلم از كنار من گذشت؛ من با كودكان هم سن خود بازی می كردم و به همراه آنان علی علیه السلام را لعن می نمودم. معلم بسیار ناراحت شد و آن روز مكتب خانه را تعطیل كرد و به مسجد رفت. من نزد او رفتم، كه درس خود را برای او بخوانم؛ تا مرا دید، برخاست و مشغول نماز شد. احساس كردم كه



[ صفحه 41]



به من اعتراض دارد. بعد از نماز با خشونت به من نگریست. به او گفتم: چه شده است كه استاد نسبت به من بی اعتنا شده؟

او گفت: پسرم! تو تا امروز علی علیه السلام را لعن می كنی؟

گفتم: آری.

گفت: تو از كجا یافتی كه خداوند پس از آن كه از مجاهدان بدر راضی شد، بر آن ها غضب كرد؟

گفتم: استاد! آیا علی علیه السلام از مجاهدان بدر بود؟

گفت: عزیزم! آیا گرداننده ی همه ی جنگ بدر جز علی علیه السلام بود؟!

گفتم: از این پس، هرگز این كار را انجام نمی دهم.

گفت: تو را به خدا، دیگر تكرار نمی كنی؟

گفتم: آری، تصمیم می گیرم دیگر حضرت علی علیه السلام را لعن نكنم. همین تصمیم را گرفتم و از آن پس دیگر علی علیه السلام را لعن نكردم.

سپس عمر بن عبدالعزیز گفت: خاطره ی دیگری نیز دارم كه برای شما بیان می كنم: من در مدینه پای منبر پدرم عبدالعزیز حاضر می شدم. او در روز جمعه خطبه ی نمازجمعه را می خواند و من می شنیدم؛ وی در آن هنگام حاكم مدینه بود. پدرم خطبه را بسیار غرا و روان و عالی می خواند، ولی به محض این كه به این جا می رسید كه علی علیه السلام را (طبق دستور خلیفه) لعن و سب كند، می دیدم آن چنان لكنت زبان پیدا می كرد و در تنگنای سخن قرار می گرفت كه گفتارش بریده بریده می شد.

روزی به او گفتم:ای پدر! تو با این كه از خطبای توانا و سخنوران قوی هستی، علت چیست وقتی كه در خطبه به لعن این



[ صفحه 42]



مرد (امام علی علیه السلام) می رسی، درمانده و هاج و واج می شوی؟

در پاسخ گفت: پسرم! جمعیتی كه پای منبر ما - از مردم شام و غیر آن ها - می بینی، اگر فضایل این مرد (علی علیه السلام) را آن گونه كه پدر تو (من) می داند، بدانند، هیچ یك از آن ها، از ما اطاعت نخواهند كرد!

به این ترتیب، سخن معلم من و گفتار پدرم، در سینه ام استقرار یافت و با خدا عهد كردم كه اگر یك روز زمام حكومت به دست من بیفتد و قدرتی به دستم برسد، این سنت بد (لعن علی علیه السلام) را براندازم.

وقتی كه خداوند بر من منت گذاشت و دستگاه خلافت را در اختیارم نهاد، آن را قدغن كردم و به جای آن دستور دادم این آیه را بخوانند.

(ان الله یأمر بالعدل و الاحسان) [4] .

و به همه شهرها و بلاد، بخشنامه كردم، كه خواندن این آیه را به جای سب و لعن، سنت كنند؛ این دستور جا افتاد و سنت گردید.

این بود انگیزه ی من در قدغن كردن سب و لعن حضرت علی علیه السلام [5] .


[1] الغدير، ج 10، ص 260.

[2] حشر، 10.

[3] نحل، 90.

[4] نحل، 90.

[5] داستان دوستان، ج 4، ص 96؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 4، ص 58.